دسته : هنر و گرافیک
فرمت فایل : word
حجم فایل : 47 KB
تعداد صفحات : 72
بازدیدها : 299
مبلغ : 2000 تومان
خرید این فایلتحقیق دانلودی نقاشی در ایران زمین از دیروز تا امروز
نقاشی ایران در سراسر تاریخ با فرهنگ های بیگانه و سنت های ناهمگون شرقی و غربی برخورد کرده و غالباً به نتایج جدید دست یافته است. به راستی، ادوار شکوفایی و بالندگی این هنر باید محصول اقتباس های سنجیده و ابداعات تازه دانست. اما، با وجود تأثیرات خارجی گوناگون و دگرگون کننده، می توان نوعی پیوستگی درونی را در تحولات تاریخی نقاشی ایران تشخیص داد. در مقایسه نمونه های تصویری بازمانده از ادوار قبل و بعد از ظهور اسلام به شباهت های آشکار برمی خوریم. به عنوان مثال، تشابه مجالس شکار در سه دوره مختلف اشکانی و اموری و صفوی شگفت انگیر است. به نظر می رسد که این نقاشی ها بر طبق یک الگوی معین شکل گرفته اند، هر چند سلیقه و خواست های بسیار متفاوتی را طبق یک الگوی معین شکل گرفته اند، هر چند سلیقه ها و خواست های بسیار متفاوتی را منعکس می کنند. در واقع، همانندی آنها به سبب استمرار طولانی سنت های هنری در ایرن است.
جزء دوره های اثرپذیری از سنت های غربی، نشانی از طبیعت گرایی در نقاشی ایران نمی توان یافت.
بعضی از ویژگی های نقاشی قدیمی ایران را در هنر نوپردازانی چون هانری ماتیس می توان دید. لیکن خطاست اگر زیبایی شناسی نگارگر قدیم ایرانی و هنرمند نوپرداز معاصر را یکی بشماریم، زیرا در آن صورت، فرض میان جهان بینی سنتی و مدرن را نادیده گرفته ایم.
در نیمه دوم سده یازدهم هجری قمری نقاشانی چون محمد زمانی به موضوع ها و اسلوب نقاشی طبیعت گرای اروپایی روی آوردند. دیری نگذشت که از تلفیق سنت های ایرانی و اروپایی، یک هنر دو رگه پدید آمد. آیا این نوعی راهگشایی به روال معمول در تاریخ نقاشی ایران بود یا حرکتی به سوی انحطاط فارغ از هر گونه ارزیابی می توان گرایش تازه را پیامد منطقی واقعگرایی پیشین دانست. نقاشی ایرانی که از قبل با جهان واقعی آشنا شده بود، اکنون منطقی واقعگرایی پیشین دانست. نقاشی ایرانی که از قبل با جهان واقعی اشنا شده بود، اکنون می خواست اشیاء را بدان صورت که به دیده می ایند، نمایش دهد. پس کوشید روشن این گونه بازنمایی را از طریق مشاهده و رونگاری آثار اروپایی بیاموزد. این که او در این امر تا چه حد توقیق یافت، بحث دیگری است.
تاریخ نشان می دهد که نقاشی ایرانی بارها توانسته است با توسل به منابع خارجی از تنگنای هنر مرسوم زمان راهی برای تحول آینده بگشاید. کمال الملک نیز در مقام واپسین نقاشی برجسته درباره قارجار، ادامه سنت های بی رمق ایرانی خودداری کرد اما او سنت دیگری روی آورد که خود در اروپا به بن بست رسیده بود. کمال الملک دستکم تا چند دهه نقاشی ایران را تحت تأثیر خود قرار داد. نتیجتاً، پویش نوینی که با جنبش مشروطیت در ادبیات آغاز شد، همانندی در نقاشی نداشت. شاید این را بتوان یکی از علت های ادامه کشاکش میان سنت و تجرد در عرصه نقاشی معاصر دانست.
در قرن های اولیه تاریخ مسیحی، جاده ابریشم، به مثابه مجرای تجارت ابریشم و کالاهای دیگر بین چنین و هندوستان در شرق و دنیای رومی در غرب به وجود آمد. این جاده به صورت راه ارتباطی مهمی بین مردمان و فرهنگ ها و گذرگاهی برای انتقال دو سویه افکار، علم و تکنولوژی و زبان و ادبیات جایی همیشگی در تاریخ جهان دارد.
این ارتباط در رویارویی با فشارهای سیاسی و موانع دیگر همیشه آسان نبود اما هنگامی که یک شاخه راه بسته می شد، شاخه دیگری جای آن را می گرفت. مسافران شرق و غرب در واقع چندین راه خشکی و دریایی را مورد استفاده قرار می دادند و عبارت جاده ابریشم نمادی است که روح جاودان ارتباط بین مردمان را بیدار می کند.
حرکت های جمعی یعنی مهاجرت های برزگ تاریخ مناطق را شکل دادند اما نباید تک مسافرانی که جاده ابریشم را پیمودند نیز فراموش شوند: هنرمندان، موسیقی دانان و صنعتگرانی که آماده بودند جانشان را در راه آگاهی از فرهنگ ها و جوامع دیگر به خطر اندازند و در مقابل مهارت های خود را ارائه کنند.
عشق به ماجراجویی و عطش دانش درباره دیگران فقط دو انگیزه از انگیزه های بسیاری است که فرآیند تبادل بین جوامع مختلف را نیرو بخشید و به برداشتن موانعی که رمدم مناطق مختلف را جدا می کرد و برقراری پیوندهای همزیستی که پیشرفت انسان را ممکن می ساخت، کمک کرد. این، میراث جاده ابریشم بود و جوهری که به آن هستی بخشید.
تماس های شرق و غرب که بعدها در امتداد جاده ابریشم جریان یافت، در چند قرن آخر پیش از تاریخ مسیحی و با تشکیل چند دولت آسیایی که مردم آن ها به بهره برداری از منابع محلی و رقابت تجارتی پرداختند پایه گذاری شد. این تلاش برای سود، به تبادل پررونق کالا ها و حرکت مردمان از سرزمینی به سرزمین دیگر انجامید.
هردوت، مورخ یونانی، تصویر زنده ای از مردم گوناگون درگیر این فرآیند ارائه می کنند و چگونگی تشکیل جوامع آن ها، روش های زندگیشان و رابطه نزدیکشان با امپراتوری هخامنشی در ایران را توصیف می کند.
نمونه ای از این تبادل تجارتی و فرهنگی، بازرگانان آرامی بودند که در آسیای مرکزی سفر می کردند و الفبای آنها ها، یعنی آرامی، بر تکامل الفبای زبان های دیگر چو سعدی و خارشتی تأثیر گذاشت. از مردمان دیگری که هردوت توصیف کرده است سکاها، هندی ها و مردم پارسی زبان اند که به شرق می رفتند و زبانشان در آنجا تأثیر شدیدی بر زبان های کهن منطقه داشت.
(ا.ک) اولین بار امپراتوری هخامنشی، بین قرن ششم و چهارم پیش از میلاد، برخورد مردم شرق و غرب، تبادل افکار و تکنولوژی ها و انتقال دو سویه زبان ها و ادبیات را ممکن ساخت. مردم، از بسیاری از نقا ط گیتی و از راه های ساخته داریوش، به پرسپولیس، پایتخت امپراتوری جلب می شدند. در همین ضمن، در استان های دورافتاده آسیای مرکزی، شهرهایی چون بلخ، سمرقند و تکسیله ، که بعدها منزلگاه های مهم جاده ابریشم شدند، به وسیله راه های خشکی به هم متصل و تبدیل به مراکز تماس شرق و غرب شدند. در طول این دوره روح تبادل افکار و عقاید بین مردم شرق و غرب نخستین شکل غنای انسانی بود.
در اواخر قرن چهارم پیش از میلاد و به دنبال پیروزی های اسکندر که امپراتوری هخامنشی را سرنگون کرد و در شرق تا هند لشکر کشید، تماس های بین شرق و غرب آسان اند. اسکندر، مقدونی که خود پس از فتح یونان در فرهنگ آن غرق شد و این شهریار شرقی شیفته پندارگرایی شرق، خود تجسمی از انتزاج فرهنگی بود.
در زمان فرهنگ جهانی یونانی از طریق انسان ها، افکار، تکنولوژی های، گرایش های هنری و فرمول های معماری و نیز نمایش، شعر، موسیقی، مذاهب و از همه بالاتر از طریق زبان و ادبیات به نحوی بی سابقه به آسیا انتقال یافت. اما این انتقال یکسویه نبود. اسکندر و محققانی که او را همراهی می کردند با فیلسوف های آسیایی آشنا شدند و افکار و عقاید آن ها را همراه با خراج های طلا، دام و مصنوعاتی که دنیای باستانی غرب را غنی ساخت به یونان بردند.
پس از مرگ اسکندر، امپراتوری او به واحدهای کوچک تری تجزیه شد و دولت های دیگری به جای آن در یونان و ایران روی کار آمدند. این تغییرات مانع رفت و آمد مردم و تبادل کالا نشد؛ برعکس در نتیجه پیشرفت در دانش جغرافیا که رفت و آمد بودایی ها، زرتشت ها ، مانوی ها، مبلغان مذهبی فاضل دیگر را نیز تشویق می کرد، فعالیت تجاری لذت یافت.
ظرف نفره منقوش و برجسته (قرن چهارم میلادی) که شاپور دوم (310 تا 379 میلادی)، پادشاه ساسانی در ایران را در حال شکار گراز وحشی نشان می دهد. احتمالاً بازرگانان خوارزم در راهشان به اروپا از طریق دریای خزر و رود ولگا، این ظرف را به محل کشف آن در پرم در اورال مرکزی بردند. این اثر در گالری هنری فرید در واشنگتن دی. سی نگهداری می شود.
تحولات هنر تصویری ایران از روزگار پیشا تاریخی آغاز شد. روند چند هزار ساله هم آمیزی سنت های تصویری آسیای غربی نهایتاً در الگوی ایرانی عصر هخامنشی تبلور یافت. این الگو طی چند قرن زیر موج یونانی مأبی پوشیده ماند، اما در زمان ساسانیان از نور رخ نمود و در شرایط اجتماعی و فرهنگی این عصر ویژگی هایی جدید کسب کرد. در این میان، پارتیان با رویکرد به سنت های کهن تر ایرانی و شرقی شخصیت خویش را در هنری تلفیقی ظاهر ساختند. از سوی دیگر، آسیای میانه از هم آمیزی سنت های ایرانی و هندی و چینی الگوهای خاص خود را آفرید. میراث ساسانی و آسیای میانه به دوره اسلامی اسید و بر جریان هنر تصویری ایران تا زمان سلجوقیان تأثیر قاطع گذاشت. استیلای مغولان بر ایران نقطه پایان این روند بود.
کوروش با تأسیس امپراتوری هخامنشی (550 ق.م) نه فقط بر سرزمین ها و اقوام مختلف تسلط یافت، بلکه مجموعه ای از سنت های هنری زمان خویش را به ارث برد. کوشش هایی که تحت حمایت او برای تلفیق این سنت ها آغاز شد، به تشکل هنر درباره هخامنشی انجامید. هخامنشیان با آن که کمابیش از دستاوردهای هنرمندان و صنعتگران بابل، آشور، اورارتو، ته تشکیل هنر درباره هخامنشی انجامید. هخامنشیان با آن که کمابیش از دستاوردهای هنرمندان و صنعتگران بابل، آشور، اورارتو، مصر و یونان بهره بردند، میراث هنر عیلامی و سایر سنت های بومی را نیز فراموش نکردند.
نقش برجسته های هخامنشی تخت جمشید علاوه بر محتوای مذهبی خاص، به سبب ویژگی های سبک شناختی حایز اهمیت اند. با این که شکل و ساختار آن ها اساساً بین النهرین است و تأثیرات مصر و یونان در برخی اجزاء بازشناختنی است، در اینجا با یک سبک منسجم و کامل مواجه هستیم. در ترکیب بندی ها ریتم، تقارن و نظمی دقیق تری از آثار آشوری و مصری دیده می شود، و حفظ تناسب و هماهنگی نقوش قابل مقایسه با آثار یونانی است. اما در عوض، طبق سنت شرقی کوششی برای بیان حالت اشخاص و تجسم بعد سوم در آن ها مشهود نیست. در واقع نقش برجسته های تخت جمشید تکوین موفقیت آمیز یک کسب رسمی و درباری در آسیای غربی را نشان می دهند، سبکی که تا پایان امپراتوری هخامنشی از انسجام کافی برخوردار بود.
هنر هخامنشی به پیروی از سنت های گذشته روش های چکیده نگاری و نمادپردازی را ادامه داد و هیچ گاه به اصول طبیعت گرایی یونانی روی درآورد. این بدان سبب نبود که ایران هنر یونانی را نمی شناخت. می دانیم که نه فقط سنگ کاران یونانی در خدمت شاهان هخامنشی بودند. بلکه اشیای هنری ساخته یونانیان به دربار آن ها می رسیده است. دلیل اساسی را باید در تفاوت آرمان ها و کمال مطلوب هنری جستجو کرد. یونانیان از پرستش طبیعت به سوی شناخت طبیعت گام برداشتند و با کشف شخصیت فردی انسان، او را در کانون اندیشه و هنرخویش قرار دادند. بعید بود این تفکر انسان مد ارائه و هنری که به انگاره طبیعت انسان می پرداخت برای آفرینندگان نمادهای قدرت آسمانی جزء ابیاتی داشته باشد. از سوی دیگر، تعلیمات زردشت پرستش خدایان متعدد و ساختن تندیس و معبد برای آنن را مردود شمرده بود . بنابراین هنر هخامنشی با جهان مردگان و جهان خدایان کاری نداشت و سر و کارش با جهان زندگان بود و به این طریق توانست در کشروهایی که زیر فرمانروایی او درآمده بود، اصول جدید را پراکنده سازد و از عده سهم تاریخی مهم که بر دوش داشت- یعنی انداختن پلی بین جهان غرب که وضع ثابتی پیدا کره بود و جهان شرق که هنوز در پیشروی بود برآیند.
عصر ساسانی شاهد مرحله ای با اهمیت از تحول زیبایی شناسی ایرانی بود. دستاوردهای هنر این دوره از غرب تا آتلانتیک و از شرق تا چین نفوذ کرد و سپس تا دیرزمانی پس از انقراض سلسله ساسانی نیز پایدار ماند. ارزش ها و سنت های ساسانی نه فقط از طریق آثار هنری بلکه همچنین با واسطه متونی چون خداینامه به دوره اسلامی رسید و پشتوانه ای غنی برای تحول بعدی ادبیات و هنرهای ایران به وجود آورد. میراث ساسانی عمدتا در ایران باختری به کار آمد، ولی حرکت های تازه از ایران خاوری آغاز شد. برای درک تدوام سنت ها به خصوص در عرصه نقاشی لازم است نگاه خود را به شرق معطوف کنیم.
جاده بزرگ ابریشم از دیرباز مهم ترین راه تجاری و ارتباطی میان شرق و غرب بود. به سبب تردد بسیار در جاده ابریشم و تأثیر متقابل فرهنگ های ایرانی، سکایی، یونانی- رومی، هندی و چینی شکوفایی فرهنگی شگفت انگیزی در ماورالنهر و خراسان بزرگ رخ نمود. این فرهنگ از چنان قوت و عظمتی برخوردار بود که توانست حتی تا زمان یورش مغولان تاب آورد و در خلال این مدت ادبیات و هنرهای دوره اسلامی را تغذیه کند (به یادآوریم که شاهنامه فردوسی پیوندی ژرف با این فرهنگ داشت).
آثار کشف شده در این نواحی خصوصا نقاشی های سعدی و مانوی) مدارکی با اهمیت برای مطالعه این مقطع از تاریخ نقاشی ایران به شمار می آیند.
قبلاً به نفوذ یونانی مآبی در آسیایی میانه و نیز به بسط این نفوذ در قلمرو و کوشانیان اشاره شد. در سده های 3 و 4 م. ، زبان هنری رایج در ماورالنهر متأثر از سبک اولیه یونانی - ایرانی بود. بازتابی این سبک را از جمله در هنر خوارزمیان می توان دید (مثلاً به صورت جامه پردازی برجسته نماد در نقاشی های دیواری کاخ نوبراق قعله). اما به تدریج نه فقط مضامین محلی بر مضمون های اساطیری یونانی برتری یافتند، بلکه در سبک هنری نیز گرایش شرقی بارزتر شد.
پارچه های عهد ساسانی در دنیای قدیم شهدی بسیار داشت. تصویر لباس هایی که در حجاری ها یا روی ظروف سیین دیده می شود، معمولاً کار مطالعه پارچه های ساسانی را آسان می کند. امیل مال می گوید: حتی در چنین که سرزمین ابریشم نامیده می شد، گاه از اسلوب پارچه بافی ایرانی نقلیه می کردند. زیباترین تزیینات کلیساهای قدیم فرانسه همین پارچه های شرقی بوند که یا به دیوار می آویختند یا روی سنگ قبور سلاطین و بزرگان می افکندند. نقش ساسانی این پارچه ها کم کم به سر ستون ها و بیش در کلیساهای فرانسه انتقال یافت. نقش دو شیرکه مقابل هم نشسته اند، یا عقاب های دو سر و یا برندگانی که گردن آن ها هم پیچیده، تمام از روی پارچه های ایرانی یا نقلیه های بیزانسی و اسلامی آنها الهام گرفته اند.
فرش های ایرانی در اروپای قرن هفدم به بعد اثر عمیقی داشته است. پادشاهان و اشراف زادگان اروپاگاه به داشتن یک قطعه فرش افتخار کرده اند. ای بسا نقاشان که طرح ها و رنگ های فرش ها را در تابلوهای خود آشکار ساخته اند.
برخلاف نظر گدار که معتقد است هنر هخامنشی در هیچ یک از دوره های بعد اثر و نفوذی نداشت باید گفت سیر تحول و جریان ملی این هنر در دوران های بعد ادامه یافت. در هند و شوروی و خاصه در پازیریک (کوه های آلتایی) چند قالی و گلیم وجل اسب و نمد یافته اند که به سبب سرمای شدید از نابودی نجات یافته اند. این آثار، خاصه قالی ها و نمدها کاملاً تصاویر هخامنشی را به یاد می آورند و احتمال می رود در اثر تجارت، صنایع هخامنشی بر آن دیار انتقال یافته تا قرن های 3 و 4 ادامه داشته است.
خرید و دانلود آنی فایل